مستهلک شدن سپری شدن نابود گشتن، فرساییدن، باز گشتن سرمایه نیست شدن نابودشدن، بتدریج پرداخته شدن (قرض)، بتدریج بدست آمدن (سرمایه بکار رفته) ادامه... سپری شدن نابود گشتن، فرساییدن، باز گشتن سرمایه نیست شدن نابودشدن، بتدریج پرداخته شدن (قرض)، بتدریج بدست آمدن (سرمایه بکار رفته) فرهنگ لغت هوشیار
مستهلک شدن نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن، به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ، فرسوده شدن، مستحیل شدن ادامه... نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن، به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ، فرسوده شدن، مستحیل شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد